بنیادگرایی در افغانستان و پاکستان و راهای رسیدن به صلح در افغانستان
در حدود چهارده سال است افغانستان و جامعه جهانی می کوشد تا صلح و ثبات را در افغانستان بیاورند؛ ولی هنوز که هنوز است، مردم ما در آتش افراطیت و انتحار می سوزند و قربانی می دهند. در این چهارده سال با وجود هزاران نیروی خارجی و صدها هزار نیروی داخلی، طالبان ریشه کن نشد و با گذشت هر روز قدرتمندتر از قبل ظاهر می شود. این گروه اکنون پهلوی دیگر به خود گرفته است و برخی جنگجویان این گروه تحت نام داعش، حملات دهشت افگنی را در برخی ولایتهای افغانستان به راه انداخته اند. این گروه خطرناکتر از گروه طالبان است و در چند ماه اخیر پیشرفت قابل ملاحظه در نقاط مختلف افغانستان داشته است و حتا صدای پای سربازان آن در دره ها و کوههای جنوب کابل به گوش میرسد. ربودن 31 مسافر هزاره در زابل، حمله بر سربازان ارتش در بدخشان و حمله انتحاری در مقابل کابل بانک در ننگرهار که منجر به شهادت دها نفر و زخمی شدند بیش از صدنفر شد، سنگین ترین ضربه این گروه بر پیکر مردم افغانستان است.

متاسفانه دولت افغانستان تا هنوز تعریف درست از دوست و دشمن ندارد و هر کدام ازمقام های دولتی به نوبه خود تعریف از طالبان می کنند. همین امر باعث شده است تا گفتگوهای صلح نتیجه ندهد و مردم ها همچنان در آرزو رسیدن به صلح بمانند. مثلا رییس جمهورپیشین کشور حامدکرزی طالبان را برادران ناراضی می خواندند، جمله که واکنش های تند مردم را به همراه داشت. اما جناب کرزی بدون توجه به خواست مردم، باربار طالبان را برادران ناراضی می خواند. آقای کرزی برای آوردن صلح در افغانستان شورای عالی صلح را به رهبری برهان الدین ربانی تاسیس کرد که متاسفانه به دلیل عدم شناخت دولت از طالبان نتیجه در پی نداشت. تنها نتیجه تاسیس این شورا، کشته شدن شخص رییس این شورا(ربانی) و مصارف هنگفت کمک های خارجی بود. به صراحت گفته می توانم، افراد که در این مدت به پروسه صلح پیوسته اند، طالبان نبودند، بل افراد جا طلب و پول پرست بودند که با پیوستن به پروسه صلح هزاران دالر به جیب زدند. هرچند تعداد از نیروهای طالبان نیز به پروسه صلح پیوستند؛ ولی بعد از گرفتن پول هنگفت، تفنگ های بهتر خریدند و به کوهها رفتند و نتیجه آن هم تقویت آتش جنگ در جبهات جنگ بود.
بعد از انتقال قدرت به اشرف غنی، تا جای امید می رفت حکومت وحدت ملی بتواند موفقیت های درامر مبارزه با تروریزم داشته باشد؛ اما با گذشت هر روز وضعیت امنیتی بدتر از قبل میشود. در این اواخر رییس جمهور و برخی مقام های بلند پایه دولتی با سفر به کشورهای بیرونی در تلاش باز کردن دریچه گفتگو با طالبان است. گفته میشود کشورهای حوزه خلیج که با قدرت نفت شان طالبان را به میان آوردند و مصارف هنگفت در امر جذب نیروی برای این گروه پرداختند، چراغ سبز برای کشاندن طالبان به میز گفتگوهای صلح نشان داده است؛ ولی حقیقت امر این است که کشورهای غربی خصوصن امریکا و انگلس و از سوی هم کشورهای حوزه خلیج و پاکستان به هیچ وجه خواهان تامین صلح در افغانستان نیستند. اکنون که برخی از طالبان میانه رو داخلی خواهان مصالحه با دولت افغانستان اند، پاکستان و کشورهای غربی و حوزه خلیج که بنیان گذار اصلی افراطیت در پاکستان و کشورهایی آسایی اند، تلاش دارند داعش را جایگزین این گروه تروریستی کنند. زیرا از یک سو مردم از طالبان بیزار اند و از سوی دیگر برخی رهبران طالبان از جنگ خسته شده اند و می خواهند صلح در افغانستان تامین شوند. برای همین کشورهای حوزه خلیج فارس در ظاهر چراغ سبز برای رسیدن افغانستان به صلح روشن کرده اند. در واقع هدف اصلی آنان از بین بردن طالبان و تقویت داعش در افغانستان است. چون دیگر طالبان ارزش در بین مردم افغانستان حتا پشتونها ندارد و نمی تواند منافع کشورهای مذکور را تامین کند.
به هر صورت فکر کنم در این مورد تشریحات بیشتر نیاز نیست، چون اکثر دوستان و خوانندگان در جریان اند و از طریق رسانه ها آگاه می شوند. برای وضاحت و استدلال حرفهایی بالایم مبنی بر حمایت غربی ها، کشورهای حوزه خلیج فارس و پاکستان از هراس افگان در افغانستان، نگاهی کوتاه می اندازم به آغاز بنیادگرایی در افغانستان و پاکستان.
ظهور بنیادگرایی در افغانستان و پاکستان
ریشه بنیادگرایی در کل در اسلام برمی گردد به تاسیس مکتب دیوبند. شاید تعداد از خواندگان عزیز در مورد مکتب دیوبندهند معلومات داشته باشند. تاسیس این مکتب رابطه مستقیم با شکست مسلمانان هند در سال 1236 ه ق در برابر انگلیس دارد. شکست که باعث تباهی و از بین رفتن دولت اسلامی در هند شد. از آن به بعد مسلمانان هند در تلاش این شدند تا از راه آموختن علم و سواد و تقویت اعتقاد مردم به جهاد، بتواند علیه انگلیس ها به پیروزی برسند. به همین دلیل دو عالم مسلمان هند به نام های محمدقاسم نانوتوئی و رشیداحمد گنگوهی در سال 1282 ه مکتب دیوبند را تاسیس نمودند که در سال اول 78 نفر طلبه داشت که در بین شان تعداد طلاب افغانستانی نیز به چشم می خوردند. این مکتب در اوایل از سیاست دوری می کرد و تا اوایل قرن بیست و شروع جنگ جهانی وارد سیاست نشد. اما در جریان جنگ جهانی اول، پیروان این مکتب عملا وارد جنجال های سیاسی شدند و رسما از دولت عثمانی ترکیه حمایت کردند. در این مکتب نهایت کوشش می شد تا از راه جهاد، هندوستان از چنگال انگلیس رها شود. برای همین این مکتب امر جهاد دادند و از دیگر مسلمان خواهان کمک شدند وآموزش نظامی جز از برنامه های آموزشی این مکتب شد. در واقع شکست های پی هم مسلمانان هند، باعث عقده آنان شدند و در نهایت جنبه های افراطی متاثیر از وهابیت را به خود گرفت. هرچندپیروان این مکتب مسله متاثیر بودن از وهابیت را رد می کنند؛ ولی رفتار خشن آنان با زنان و بدبینی شان در برابر مذهب شیعه گویای این امر است.
در سال 1945 میلادی تعداد از اعضای مکتب دیوبند با انشعاب از این مکتب، جمعیت العلمای اسلامی را در شهر کلکته پاکستان تاسیس کردند. با استقلال پاکستان، مدارس پاکستان کم کم به سوی افراطیت سوق داده شد. همچنان تعداد از مسلمانان افراطی در سال 1370 ه جامعه دارالعلوم کراچی را ساختند که بیشتر متاثیر از وهابیت بود و تاسیس این دارالعوم اولین مراحل بنیادگرایی و افراطیت در پاکستان بود. در این مراکز علوم دینی، احادیث و مسایل فقه تدریس می شد. اما برخورد آنان با اسلام و قرآن عمیق نبود و بیشتر به معنای ظاهری قرآن توجه می کردند. علت آن هم نفوذ جاسوان انگلیس در این مدارس بود. برای طلاب این مدارس در مورد تهاجم غرب و شوری بر جهان اسلام و اشغال کشورهای اسلامی سخن گفته می شد. این مساله باعث شد تا طلاب این مدارس بعد از ختم درس، افراد عقده ای و با درک ظاهری از اسلام به بار بیایند. از این روی یکی از مسایل کشاندن مدارس پاکستان به افراطیت، نفوذ انگلیس و سازمان سی آی ای امریکا بود.
بعد از کودتای کمونیستی در افغانستان و ورود نیروهای شوری به این کشور و شروع جنگهای داخلی درافغانستان، امریکا، انگلیس و کشورهای عربی که به نحوی نوکری غرب را می کردند، این فرصت را به دست آوردند تا از مدارس پاکستان به نفع خود استفاده کنند. بعد از کودتای کمونیستی هزاران خانواده افغانستان به مناطق قبایلی پاکستان مهاجرت کردند و در کمپ های که از سوی سازمان ملل متحد تهیه شده بود، زندگی می کردند. کشورهای غربی که پیشرفت روزافزون روس را به ضرر خود می دیدند، در تلاش این شدند تا جلو آنان را بگیرند. آنان بعد از مطالعات زیاد به این نتیجه رسیدند که تقویت مدارس دینی و جذب جوانان افغانستان به این مدارس و تشویق آنان برای جهاد در افغانستان تنها راه پیروزی ما در برابر روسیه است. طبق نقشه امریکا کشورهای غربی و حوزه خلیج با فرستادن امکانان مالی به مدارس پاکستان از جمله مدارس مربوط به جمعیت العلمای اسلامی، هزاران تن از جوانان افغانستان را جذب آن مدارس نمودند. غربی ها به آن اکتفا نکردند و با استفاده از فقر اقتصادی در پاکستان، مدارس بیشتر را ساختند و با پرداختن میلیونها دالر توافق دولت پاکستان را گرفتند. جوانان و نوجوانان افغانستان و پاکستان در این مدارس جذب شدند وبرای شان درس های دینی و نظامی می دادند. استادان این مدارس با اشاره به پیشروی شوری در افغانستان جوانان را به جهاد علیه آنان تشویق می کردند. برای همین آنان بعد از فراغت به افغانستان می آمدند و با شوق تمام در آغوش جنگ می رفتند. جمعیت العلمای اسلام امروز از پشتیبانی قدرتمند آی اس آی پاکستان برخوردار است. زیرا این گروه تروریستی در سال 1993 با اتحاد با حزب بوتو در تشکیل قدرت سهیم شد و از آن روز به بعد مهره چینی هایش را در استخبارات و نیروهای نظامی شروع کرد. این گروه با استفاده از قدرتش در دولت به تقویت طالبان پرداخت و کمک مالی و معنوی شان تا اکنون برای طالبان ادامه دارد. به همین دلیل فضل الرحمن را پدر معنوی طالبان می خواند. اگر امروز فضل الرحمن رییس جمعیت العلما فتوای جهاد علیه خارجی ها را در افغانستان می دهد، هیچ شکی نیست که او این کار را به امر آی اس آی پاکستان و سی آی ای امریکا انجام می دهد. خوب اگر به راستی فضل الرحمن به فکر اسلام است، چرا از دولت سکولار پاکستان حمایت می کند؟ امروز پاکستان بیشتر از افغانستان به سوی غربی شدن و تاثیر پذیری از غرب روان است. اکثر قوانین پاکستان بر مبنای قوانین انگلیس است. نمونه خیلی واضح، قانون ترافیکی این کشور است و صدها مورد دیگر که در اینجا لزوم به بیان آن نیست.
![]() |
فضل الرحمن یا پدر معنوی طالبان |
اما چرا پاکستان از گروههایی تروریستی حمایت می کند؟
امروز پاکستان در وضعیت قرار دارد که حمایت از گروههای تروریستی نظیر گروه تروریستی طالبان، داعش، لشکر جنگوی، لشکرصحابه، مکتب حقانیه و غیره می تواند برای بقای این دولت موثر باشد. این کشور از یک سو در تقابل با هند قدرتمند قرار دارد و از سوی هراسان از تشکیل دولت مقتدر در افغانستان است. چون با تشکیل دولت مقتدر درافغانستان، مسله خط دیورند مورد بحث خواهد بود...
اکنون پاکستان این را درک کرده اند که طالبان در نزد اکثر مردم افغانستان منفور است، زین رو در تلاش تبدیل چهره آنان است و تلاش می کنند گروه تروریستی داعش را در افغانستان حمایت کند. زیرا داعش از بدو ایجاد تا اکنون پیشرفت های قابل ملاحظه را در کشورهای چون عراق و سوریه داشته است. گروه که به یک بارگی رشد کرد و بعد از به دست گرفتن چند شهر مهم در سوریه و عراق خلافت اسلامی را اعلام کرد. از اینکه این گروه متاثیر از وهابیت است ودید منفی نسبت به اقلیت های مذهبی و دینی غیر از مسلمانان سنی دارد، طرفداران فراوان در بین افراد افراطی در اکثر کشورهایی اسلامی از جمله افغانستان دارد. اکنون پاکستان با درک این موضوع می خواهد برای حفظ منافع شان به جای طالبان از داعش استفاده کند و تا این جایی کار موفق هم بوده است. یکی از اهداف این گروه ایجاد تفرقه قومی میان اقوام افغانستان است. برای همین در شاهراه ها میکوشند به نام قوم مسافران را به گروگان بگیرند. چون مردم افغانستان تازه از جنگ های داخلی و قومی رهایی یافته و در این مورد حساس اند. پاکستان با تجربه که از دهه هفتاد و جنگ فرقه ای و قومی در افغانستان کسب کرده است، همواره تلاش خواهد کرد تا از این راه به مردم و دولت افغانستان صدمه برساند. حالا اگر مردم ما هوشیار نباشند و دولت برنامه های جدی برای مقابله با تروریزم روی دست نگیرد، خدای نخواسته کشور به بحران خواهد رفت.
در بُعد دیگر، تربیه تروریستان به پاکستان کمک میکند تا در سرحدات کشمیر مانع و سد راه هند شود. در جنگهای که در گذشته بین هند و پاکستان به وقوع پیوست، مدارس دینی نقش موثر بازی کرد. این مدارس با تشویق جوانان به جهاد علیه هند هزاران پاکستانی را به جبهات جنگ کشاند.
با این وجود از چه راهایی باید صلح را در افغانستان تامین کنیم؟
1- بستن هزاران مدرسه بدون مجوز در افغانستان.
اکنون هزاران مدرسه تروریستی تحت نام مدارس دینی در داخل خاک افغانستان فعال اند که راجستر در وزارت حج و اوقاف دولت افغانستان نیست. عملا این مدارس از گروه های تروریستی حمایت می کنند و برضد نطامیان افغانستان می جنگند. مثلا چندی قبل در شمال افغانستان طلاب یکی از همین مدارس یک افسر ارتش را به شهادت رساندند. در زمستان سال 1393 مقام های امنیتی هرات اعلام نمودند، وجود مدارس بدون مجوز باعث ناامنی در این شهر شده است. اصلا کسی نمی دانند، آنان که در این مدارس بنام ملا و عالیم دین تدریس می کنند، به راستی عالم اند و یا جاسوس کدام کشور بیرونی. خیلی از این ملانما ها و مولوی نماها خشونت ها را در کشور ترویج می دهند و مردم را به جان هم می اندازند.
2- اراه راسخ و نیرومند دولت افغانستان برای سرکوب دهشت افگنان: یک مسله که همواره انتقاد های تند و تیز مردم را به همراه داشته، عدم اراده راسخ دولت مردان افغانستان در امر مبارزه با تروریزم است. متاسفانه مقام های بلند پایه دولت در چهارده سال گذشته همواره تعریف های گوناگون از مخالفان مسلح دولت افغانستان داشته اند. کرزی برادر ناراضی می گفت و حالا میراث دار وی جناب غنی مخالفان سیاسی. افراد طالبان و گروه های تروریستی بعد از بازداشت توسط نیروهای امنیتی کشور به امر رییس جمهور از زندان رها میشوند. همه شاهد اند حامد کرزی رییس جمهوری پیشین کشور تعداد زیاد جوانان و نوجوانان طالب را که به جرم عمل انتحاری و دهشت افگنی بازداشت شده بودند، رها کردند و در ضمن برای خانواده های شان پول نقد پرداخت. اشرف غنی بعد از انتصابش ( وی به اساس توافق سیاسی رییس جمهور شد نه رای مردم) به عنوان رییس جمهور، دها تن از زندانیان خطرناک را از بگرام و پولچرخی رها کرد. با توجه به کارکرد و اندیشه آقای غنی و سر دم داران حکومت وحدت ملی، عدم اراده راسخ آنان در امر مبارزه با تروریزم آشکار است. یقینا اگر رییس جمهور بخواهد و صادقانه کار کند، امنیت کشور بهبود خواهد یافت...
3- تجهیز نیروهای امنیتی کشور و پایان روش تضرع در مقابل دشمنان
در قسمت از متن اشاره کردم، متاسفانه دولت افغانستان برای آوردن صلح در کشور، به صورت یک سویه داد از صلح و گفتگوهای صلح میزنند و پول هنگفت در این راه مصرف کرده اند. در حال که گروه های مخالف دولت همواره گفتگوهایی صلح را رد کرده اند. خوب است دولت افغانستان به جای مصرف میلیون ها دالر برای گفتگوهای صلح، تجهیزات مدرن برای نظامیان کشور خریداری کند و قدرت نظامی کشور را بلند ببرند. البته من مخالف گفتگوهای صلح نیستم؛ ولی در شرایط کنونی فشار نظامی بر مخالفان دولت موثرتر است نسبت به تضرع و التماس. روش تضرع و التماس نتیجه معکوس داشته است و مطمینا در آینده نیز نتیجه عکس خواهد داشت. چون کنترول و جلو تروریست ها در دست کشورهای بیرونی می باشد و آنان کاری را می کنند که برایش دستور می دهند. پس بر دولت مردان است تا در قدم اول قدرت نظامی را بلند ببرد و در کنارش با مخالفان که خواهان گفتگو اند، گفتگو نمایند.

4- تقویت نا امنی در پاکستان!
شاید این برای همه مسخره و احمقانه معلوم شود، ولی دامن زدن نا امنی در پاکستان یکی از بهترین گزینه های آورد صلح در افغانستان است. به راستی اگر جامعه جهانی و دولت افغانستان می خواهد صلح و ثبات در افغانستان تامین شود، باید به ناامنی در پاکستان دامن بزنند. با ناامن شدن پاکستان زمینه حمایت دولت پاکستان از طالبان کاهش می یابد و اینطور افغانستان خود به خود امن می شود. البته این کار چندان آسان نیست و دولت پاکستان آمادگی های لازیم را برای مقابله با هر گونه حرکت های که به ضرر شان باشد را دارد. اما اگر ما بتوانیم حمایت علمای پاکستان را برای سرنگون کردن دولت سکولار پاکستان بدست بیاوریم، این کار خود به خود انجام می شود. دولت پاکستان به هیچ وجه یک دولت اسلامی نیست و این امر می تواند کمک شایان برای تحریک علمای پاکستان کند. البته یک نکته را نباید فراموش کرد، تعداد زیاد از رهبران پاکستان نظیر سمیع الحق و فضل الرحمن خود نوکر آی اس ای و سازمان جاسوسی امریکاست و به فکر اسلام و دیگر مسایل دینی نیست و نخواهند بود.
5- مبارزه صادقانه امریکا در امر مبارزه با تروریزم.
قسم که در بالا گفتم، تشکیل گروه های تروریستی و مدارس دینی در پاکستان نقشه های غرب برای مقابله با شوری بود. اکنون هم تعداد زیاد از تندروان طالب بدون آنکه خود بداند به امر امریکا در افغانستان می جنگند. امریکا پلان های بزرگ روی دست دارد که برای رسیدن به آن همین گروه های تروریستی به آن کمک می کند. از جمله داشتن پایگاهای نظامی در افغانستان برای تحت کنترول داشتن حرکات چین، ایران و روسیه. از سوی هم با توجه به اهمیت جهانی نفت و وجود فراوان این ماده با ارزش در اطراف بحیره کسپین، چیزی دیگریست که امریکا را وادار می کند خساران هنگفت حمایت از تروریستان را بپردازد. در این روزها حرفهای وجود دارد که گویا دستهای پشت صحنه کار میکنند تا جنگ را به سمت شمال بکشاند. مطلب که استاد محمد محقق معاون ریاست اجرایه قبل از هشت ثور بیان داشت. نمی دانم دقیقا وی با کدام تلویزیون در این مورد مصاحبه داشت؛ ولی بنده آن را از طریق تلویزیون راه فردا در خبرهای ساعت هفت روز دوشنبه 7 ثور دیدم.
این که چه دست های پشت این نقشه کارمیکند درست معلوم نیست؛ ولی با توجه به کارهای پنهان امریکا در چند سال گذشته می توانم بگویم، اگر امریکا بخواهد به راحتی می تواند جلو جنگ در افغانستان را بگیرد.
6- بالا برد سطح آگاهی در کشور خصوصن در مناطق پشتون نشین
اکنون اگر انتحار و انفجار در افغانستان صورت می گیرد و یا خبری از طالبان و داعش می شود، نام پشتون ها در اذهان عامه می چرخد. در حالی که بیشترین خسارات را نیز این مردم متقبل می شوند. زیرا اکثریت مطلق طالبان را جوانان پشتون تشکیل می دهند. وجود تعداد زیاد از علمای پشتون افغانستان و پاکستان در احزاب جمعیت العلمای اسلامی شاخه فضل الرحمن و سمیع الحق، باعث گرویدن جوانان پشتون به طالبان و مدارس تروریستی پاکستان می شود. همین امر باعث شده است، نیروهای امنیتی در وقتی تلاشی در شاهراها و دیگر مناطق توجه بیشتر به پشتونها داشته باشند. اما اگر نگاهی به قربانیان تروریزم درافغانستان نمایم، بیشترین خسارات را همین پشتون ها متقبل شده اند. دلیل گرویدن پشتون ها به پاکستان، بی سوادی قابل توجه آنان می باشد. اگر آموزش سواد در بین پشتون ها تقویت شود، آنان آگاهی لازیم را به دست خواهند آورد و دیگر با دشمنان افغانستان همکاری نخواهند کرد. در این صورت گروه های تروریستی به کمبود نیرو روبرو شده و خود به خود نابود می شود. البته دوستان چنین برداشت نکنند که بنده پشتونها را تروریست و طالب می دانم. بل هدف این است که طالبان از بی سوادی جوانان پشتون استفاده کرده و آنان را علیه دولت مجهز می کند. در این اواخر سازمان استخبارات بیرونی و مزدوران داخلی شان در مناطق پشتون نشین دست به گروگان گیری قومی میزنند و می خواهند باردیگر جنگهای قومی و مذهبی را درافغانستان فروزان نماید. در سال جاری دها مسافر از قوم هزاره اعم از زن و مرد در ولایت های زابل، غزنی، فراه و دایکندی گروگان گرفته شده اند که ربوده شدگان دایکندی وفراه رها شدند؛ ولی متاسفانه هنوز خبری از 31 مسافر ربوده شده در زابل نیست.
با توجه به آنچه در بالا ذکر کردم، گفته می توانم گفتگوهای صلح در افغانستان به هیچ وجه ضامن آوردن صلح نیست. دولت افغانستان برای تامین امنیت و آوردن صلح در این کشور اراده راسخ داشته باشد و به شدت مخالفان مسلح را سرکوب نماید. با توجه به گروگان گیری مردم هزاره در شاهراه ها دولت اقدام جدی روی دست گیرد تا از قومی شدن این مسله جلوگیری نماید. بدون شک اگر گروگان گیری هزاره ها در شاهراها توقف نکند، جنگ های داخلی در افغانستان به وجود خواهد آمد و در آن صورت هیچ قدرت توانانی مهار کردن آن را ندارد و دهه هفتاد باردیگر تکرار خواهد شد.
عبدالنصیر موحدی
Comments
Post a Comment