زیباترین مقاله در باره شهید مزاری ( او پاکیزه ترین رهبر بود و پرهیزگار ترین سیاستمدار )
در این جا یکی از زیباترین و عالی ترین مقاله را که توسط دانشمند جوان و توانای مان جناب آقای "استاد سید آصف حسینی" نوشته شده برای تان نشر کرده ایم.
روز تولدی مردی که مردانه زیستن را آموخت
مزاری نمونه ی مردانگی و مردانگی را نمونه بود. او رنج دیده ی تاریخ بود و از تاریخ رنجیده خاطر رفت.
تاریخ این سرزمین به او بسیار مدیون است. او نقاب سیه را از چهره ی تاریخ برکشید و کوشید تاریخ بعد از او سفید رو باشد تا همگان به تاریخ این سرزمین بنازد تا اینکه بدو بتازند. اما اینک تاریخ به او می نازند.
مزاری در دامن نامهرتاریخ زاده شد و با حوادث جان گرفت. در سایه ستم قامت بر افراشت و از اندوه اندوخته ی دیرین داشت. او با بینوای روزگار، روزگار گذراند و با بینوایان روزگارش هم سطح و همدل ماند. او پیامبر نبود اما پیامبر گونه زیست و برای محرومان پیام آوری خوبی بود.
با اشراف سیاست پنجه در انداخت و سهم همه کس را برابر خواست.
او سهم همه کس را خواست اما سهم هیچ کس را نکاست.
او از زر پیراسته بود و از زور وارسته.
او هیچگاه زر نیندوخت و از اندوخته ی دنیا نیز ذره ی بر جای نگذاشت.
او پاکیزه ترین رهبر بود و پرهیزگار ترین سیاستمدار.
او سیاست مدار پارسا بود و سیاست را در پارسای سپری کرد. مزاری پارسا، پیوسته سیاست را عریان از انسانیت دیده بود. چه آنکه ساختار سیاست در این سرای با دست ستم ساخته شده بود. او سیاست را برای رهای انسان ها می خواست لذا بر تن سیاست جامه اخلاق انداخت هرچند که سیاست در افغانستان تا کنون زشت و عریان عادت کرده است.
او عدالت را بنیاد همه چیز و همه چیز را بی عدالت هیچ چیز می دانست.
او مردم را محروم از عدالت و عدالت را مظلوم تر از مردم یافته بود.
مزاری بیش از همه کس برای عدالت کوشیده است و بخاطر عدالت از همه چیز گذشته است. او ازهمه چیز گذشت و از عدالت هرگز نگذشت.
او مرد ایثار در مسیر عدالت بود و جان را نثار عدالت کرد. او در سطح عدالت همگان را یکسان و مساوی می دانست. پیام او برای مردمش این بود که" هم سطح بمانید تا هم دل بمانید."مزاری از زیر آوار ستم، مردانه وار برخاست، آگاهانه فریاد عدالت سرداد،همه را برادر خواند و سهم برابر خواست.
اودر پی عدالت بود و حقوق مردمش را عادلانه می خواست. جز سهم مردمش هیچی نخواسته بود؛ سهمی برابر، نه کم نه زیاد.
ستم را در هرپیمانه و بر هر کرانه ظالمانه خواند و در برابر آن راست قامت ایستاد.
او در دامن محرومیت قد بر افراشته بود، محرومانه زیستن را می دانست و با محرومان انس دیرینه داشت. او تجسم کامل عدالت در برابر استبداد بود. نبرد نا برابر حق و عدالت را در پیشگاه تاریخ به داوری همه ی وجدان ها رساند. بدین سبب در حافظه تاریخ و آئینه وجدان ها پایدار و تابنده ماند. او با تاریخ همگام ، با وجدان ها همنوا، چشم راه قافله و چشم به راه مردان قافله اند.
اومظلوم رفت اما محبوب زیست و جاودانه شد.
او روزگار را به سیاست گذراند اما هرگزدر روزمرگی سیاست نماند. چه آنکه او آرزوی بزرگ در سر داشت؛ آرزوی رهای! روزها در این آرزوها بیگاه شد و رهای همچنان راز زندگی اش ماند.
او سرانجام به جای همه کس زنجیر اسارت را برشانه اش برگرفت و برای همیشه با خود برد. مزاری خون بهای آزادی است.
مزاری سیاست را بر راستی استوار ساخت و به راستی او یک سیاستمدار رستگار بود. اوسیاست را با انسانیت انس داد، اما بازهم او یک انسان بود او را مافوق انسان نباید ساخت.
مزاری ساده زیست اما با صلابت زیست. اوچگونه زیستن را بر زیستن ارزندگی داد و زندگانی را بر زندگی برازندگی بخشید. براستی که زندگی چیست؟ زندگی یعنی نان، زندگانی یعنی عزت، آزادی و ایمان. مزاری سیاست را سفره ی نان و نوایش نساخت، آنسان که سیاستمداران این سامان را سیره برآنند.
زندگی مزاری تأثیر گذار بر زندگی مردم وخودش همدرد با مردم بود.
از میان مردم برخاست وبا مردم زیست.
سرانجام در میان مردم فرو رفت ودر دل ها جاودانه شد.
رمز جاودانگی و ماندگاری مزاری نیزهمین بود که این مرد هرچه خواست برای مردمش خواست و هرچه اندیشید نیز ازمردمش پوشیده نگذاشت که جزمردمش هیچ کس نداشت. او نه تنها زندگی که حیاتش را خالصانه برای مردمش هدیه کرد. مزاری اینگونه مزاری شد.
نویسنده: سید آصف حسینی
مزاری نمونه ی مردانگی و مردانگی را نمونه بود. او رنج دیده ی تاریخ بود و از تاریخ رنجیده خاطر رفت.
تاریخ این سرزمین به او بسیار مدیون است. او نقاب سیه را از چهره ی تاریخ برکشید و کوشید تاریخ بعد از او سفید رو باشد تا همگان به تاریخ این سرزمین بنازد تا اینکه بدو بتازند. اما اینک تاریخ به او می نازند.
مزاری در دامن نامهرتاریخ زاده شد و با حوادث جان گرفت. در سایه ستم قامت بر افراشت و از اندوه اندوخته ی دیرین داشت. او با بینوای روزگار، روزگار گذراند و با بینوایان روزگارش هم سطح و همدل ماند. او پیامبر نبود اما پیامبر گونه زیست و برای محرومان پیام آوری خوبی بود.
با اشراف سیاست پنجه در انداخت و سهم همه کس را برابر خواست.
او سهم همه کس را خواست اما سهم هیچ کس را نکاست.
او از زر پیراسته بود و از زور وارسته.
او هیچگاه زر نیندوخت و از اندوخته ی دنیا نیز ذره ی بر جای نگذاشت.
او پاکیزه ترین رهبر بود و پرهیزگار ترین سیاستمدار.
او سیاست مدار پارسا بود و سیاست را در پارسای سپری کرد. مزاری پارسا، پیوسته سیاست را عریان از انسانیت دیده بود. چه آنکه ساختار سیاست در این سرای با دست ستم ساخته شده بود. او سیاست را برای رهای انسان ها می خواست لذا بر تن سیاست جامه اخلاق انداخت هرچند که سیاست در افغانستان تا کنون زشت و عریان عادت کرده است.
او عدالت را بنیاد همه چیز و همه چیز را بی عدالت هیچ چیز می دانست.
او مردم را محروم از عدالت و عدالت را مظلوم تر از مردم یافته بود.
مزاری بیش از همه کس برای عدالت کوشیده است و بخاطر عدالت از همه چیز گذشته است. او ازهمه چیز گذشت و از عدالت هرگز نگذشت.
او مرد ایثار در مسیر عدالت بود و جان را نثار عدالت کرد. او در سطح عدالت همگان را یکسان و مساوی می دانست. پیام او برای مردمش این بود که" هم سطح بمانید تا هم دل بمانید."مزاری از زیر آوار ستم، مردانه وار برخاست، آگاهانه فریاد عدالت سرداد،همه را برادر خواند و سهم برابر خواست.
اودر پی عدالت بود و حقوق مردمش را عادلانه می خواست. جز سهم مردمش هیچی نخواسته بود؛ سهمی برابر، نه کم نه زیاد.
ستم را در هرپیمانه و بر هر کرانه ظالمانه خواند و در برابر آن راست قامت ایستاد.
او در دامن محرومیت قد بر افراشته بود، محرومانه زیستن را می دانست و با محرومان انس دیرینه داشت. او تجسم کامل عدالت در برابر استبداد بود. نبرد نا برابر حق و عدالت را در پیشگاه تاریخ به داوری همه ی وجدان ها رساند. بدین سبب در حافظه تاریخ و آئینه وجدان ها پایدار و تابنده ماند. او با تاریخ همگام ، با وجدان ها همنوا، چشم راه قافله و چشم به راه مردان قافله اند.
اومظلوم رفت اما محبوب زیست و جاودانه شد.
او روزگار را به سیاست گذراند اما هرگزدر روزمرگی سیاست نماند. چه آنکه او آرزوی بزرگ در سر داشت؛ آرزوی رهای! روزها در این آرزوها بیگاه شد و رهای همچنان راز زندگی اش ماند.
او سرانجام به جای همه کس زنجیر اسارت را برشانه اش برگرفت و برای همیشه با خود برد. مزاری خون بهای آزادی است.
مزاری سیاست را بر راستی استوار ساخت و به راستی او یک سیاستمدار رستگار بود. اوسیاست را با انسانیت انس داد، اما بازهم او یک انسان بود او را مافوق انسان نباید ساخت.
مزاری ساده زیست اما با صلابت زیست. اوچگونه زیستن را بر زیستن ارزندگی داد و زندگانی را بر زندگی برازندگی بخشید. براستی که زندگی چیست؟ زندگی یعنی نان، زندگانی یعنی عزت، آزادی و ایمان. مزاری سیاست را سفره ی نان و نوایش نساخت، آنسان که سیاستمداران این سامان را سیره برآنند.
زندگی مزاری تأثیر گذار بر زندگی مردم وخودش همدرد با مردم بود.
از میان مردم برخاست وبا مردم زیست.
سرانجام در میان مردم فرو رفت ودر دل ها جاودانه شد.
رمز جاودانگی و ماندگاری مزاری نیزهمین بود که این مرد هرچه خواست برای مردمش خواست و هرچه اندیشید نیز ازمردمش پوشیده نگذاشت که جزمردمش هیچ کس نداشت. او نه تنها زندگی که حیاتش را خالصانه برای مردمش هدیه کرد. مزاری اینگونه مزاری شد.
نویسنده: سید آصف حسینی
خیلی عالی
ReplyDelete